جای شما خالی...
سه شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۳۱ ق.ظ
نشسته ام زل زده ام به صندوقهایی که لای پرچم ایران دور پیچ شده اند و مرتب روی هم قرار گرفته اند. و بین یک عده لباس نظامی پوشیده قرار گرفته اند.
زل زده ام به آنها و از این همه صندوق بین این همه اشک مردم و صدای مداحی حاج سعید و بوی اسفند فقط دیدن صندوق ها به ادراک قوای حاسه من می رسد. و ای کاش جز صندوق بودن آنها چیز دیگری هم به درک من می رسید. اینکه چقدر این صندوقها شرف دارند و این شرفشان به مکینشان است! فقط زل زده ام و از این زل زدن فقط یک نگاه نصیبم می شود.
تازگی ها یاد گرفته ام از خودم ناامید باشم اما هنوز نفهمیدم چه طور به صاحب صندوقها امیدوار باشم!
این هم از ضعف ایمان است که پای خوف خوب می ایستم و پای رجا کم می آورم. و این هیچش قرار نیست به دردر بی درمان من بخورد مگر اینکه آخر و عاقبتش بشود بهشتی که از سر ترس به آدم می دهند بهشتی که به گمانم حسین قرار نیست نگاهش کند بهشتیهایی که با اینکه بهشتیند اما حقیرند.حقیر در ارده شان در فکرشان و در انصافشان!!

دیروز جای شما خالی...زیارت صندوقهای باشرف!
۹۲/۰۶/۱۲