قصه های راست راستکی من

درد و دل نوشت... شاید هم زندگی نوشت...اصلا فقط "نوشت"اش مهم است.

قصه های راست راستکی من

درد و دل نوشت... شاید هم زندگی نوشت...اصلا فقط "نوشت"اش مهم است.

زندگی باید خاص باشد

پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۲:۲۰ ق.ظ

به نظر من اگر در زندگی دچار روزمرگی شویم اگر نتوانیم هیجان داشته باشیم یا نتوانیم گریه ها و خنده های منحصر به فرد داشته باشیم اگر صبحمان به راحتی شب شود و شب هم به راحتی صبح فاتحه آن زندگی را باید خواند .در حقیقت زندگی وقتی زندگی است که خاص باشد! خاص الخواص حتی! و فقط افراد خاص می تواند چنین زندگی داشته باشد !


مثلا یک زن خاص متاهل را در نظر بگیرید که کودکی شیر خوار دارد او می تواند اینچنین خاص  زندگی کند:

صبح قبل از طلوع آفتاب بیدار می شود و نماز صبح را می خواند بعد کنار همسرش دراز می کشد و اندکی بعد صبحانه او را آماده می کند تا با هم صبحانه بخورند احتمالا در این زمانها باید طفل نوزاد از خواب برخیزد و طلب شیر کند زن به او شیر می دهد و همان طور دراز کش که شیر می دهد از همسرش خدا حافظی می کند بعد از شیر خوردن نوزاد ، تختشان را جمع می کند احتمالا ظرفهای مانده از دیشب را می شوید اطراف خانه را جمع و جور میکند کتابهایش را ورقی میزند و بعد که ساعت به زمان مطلوبی رسید که دیگر نام کله سحر به ان اطلاق نمی شد به مادر یا خواهر و یا هر قوم دیگری تلفن می زند و بعد هم یک تک زنگ به همسرش و تلفن همسر به او...


دوباره کودک از خواب بر می خیزد این بار علاوه بر شیر دادن باید او را تعویض نیز بنماید قطره آ.د را به خورد او می دهد و کمی با او بازی میکند در همین اثنا باید اذان ظهر را بگویند با اندکی تاخیر نماز ظهر را می خواند و میرود سراغ ناهاری که باید تنها بخورد چون همسرش ساعت 7 بعد از ظهر به بعد می اید. ناهار را که میپزد می نشیند جلو تلوزیون آن را صرف میکند بعد هم اخبار ساعت دو همراه با ارام کردن نوزاد به دلیل دل درد . بعد از خوابیدن نوزاد نوبت شستن ظرفها و سری به اینترنت زدن است به این کار ادامه می دهد و در صورت خستگی سری به کتابهایش میزند چای را آماده میکند و کنار چای تارنج تازه میگذارد تا همسرش از راه برسد البته شیر خوردن نوزاد و تعویض او دو بار دیگر هم تکرار می شود چای آماده کرده را جلو همسر گذاشته باهم می نشینند می نوشند از روز پر حرارتشان می گویند همراه با چند تا جک دریافتی زن از اینترنت و مرد از همکارها!! مغرب که می شود نمازشان را دو نفره به جماعت می خوانند. بعد هم مرد با نوزاد بازی میکند و زن شام  ساده ای درست میکند شام را می خورند و زن هم به بچه رسیدگی های لازم را میکند یک سریال شبانه می بینند و با هم نوزاد را تاب می دهند تا بخوابد . کنار هم که دراز می کشند مرد دستش را روی صورت زن که کم کم چشمانش دارد غرق خواب می شود می گذارد و می گوید:

قبول باشه عزیزم!


و این گونه می شود بدون روزمرگی پر از هیجان پر از گریه ها و خنده های منحصر به فرد و صبح و شبی متفاوت زندگی کرد!


زندگی با خدا مثل طعم صبحانه دو نفره است مثل شیر خوردن شیر خوار مثل ورق ورق کتابی که آدم می خواند و لذت میبرد مثل صدای مادر از پشت تلفن مثل ناهار تک نفره مثل نماز جماعت دو نفره مثل شام ساده و مثل همه کارهایی که بسم الله دارند!

ابتر که باشی عامی عام العوام !

بیایید فعل خدا باشیم فعل او بودن خاص شدن است عین شخصیت خدا شدن است...بیایید خدا باشیم تا خاص باشیم!

۹۲/۰۶/۱۴
طهورا احمدی

نظرات  (۷)

۱۰ مهر ۹۳ ، ۱۴:۰۴ طهورا احمدی
سلام طهورا جون.اومدم یه بار اسم خودمو تو اینترنت سرچ کنم. وبلاگ شما رو آورد جالبه نه؟؟. خوشحالم یه هم اسم دارم.اگه بخوای میتونیم دوستانی خوبی باشیم.

فضولیت ما گل کرد برویم ایشان را بخوانیم:)

البته با احترامی که به این دوست جدید داریم ...دلمان نمیخواهد جز شبیه خودمان بنویسیم! :)

پاسخ:
دور از جون کنجکاوی بوده ....

خیلی هم خوبه آدم خاص باشه اگه نباشیم بده!

آه

آه سردوسینه سوزم در صدای باد مرد
همه را از یاد برد
همه ی فریادم
همه ی گریه و اشک وآهم
آه
دل غمگینم مرد
درسکوت وسایه ی چشمانت
آه آن چشمانت،دل من را آزرد
دل من عاشق شد،دل تو هیچ نگفت
لب من درعطش بوسه ی تو
خنده را از یادبرد
لب توسرد وخموش،خاطرم را آزرد
دل من هیچ نگفت
فقط از چشمانت،عشق راخواهش کرد ولی افسوس دلت
دل من را آزرد...
 
 
سلام طهورای عزیز...
بعضی حرفها از جنس سکوتند 
همان بِه که در خلوت خوانده شوند...
یکسال غایب بودن و گذشتن عمر و ندیدن امام حاضر؟؟؟حقا که درد دارد....
ممنونم از اینکه هستید...


زندگیتان پر از لحظات خاص و خدایی...
عید بر شما مبارک
دعا بفرمایید
پاسخ:
سلام...

...

آمین

بر شما هم مبروک.
سلام
می شود اینهمه ساده بود اما خاص!!!

راستی عیدتون مبارک!
پاسخ:
می شود...یعنی ما می توانیم....


عید شما هم مبروک.

چون از آفتابگردان اومدم اینجا میگید:)

خب بله. 4 روزه با وب ایشون آشنا شدم و ازونجا اومدم وب شما:)

پاسخ:
نه! ادبیاتتان بسیار نزدیک به آفتابگردان بود مثلا خواستم بگم چقدر خوبه شما مث همید!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!:))))))))))))))
۱۴ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۳۵ آفـتابـــــــ گـردان
بسم الله الرّحمن الرّحیم

سلام


می شود گاهی به چای هم حمد خواند
وقت شستن ظرف ها هم با نوزاد حرف زد
می شود در محبت را مثل کاری ترین ادویه ی دنیا به غذاها افزود
اوه!
کلی می شود خاص خندید و زیست

سپاس!
پاسخ:
سلام ممنون از فهم دقیقتان که نوشته مرا همراهی کرده....

می شود زندگی کرد آن هم با طعم و بوی خدا به شوق رخسار و نوای استجب لکم او و به خاطر آغوش او...

باید خاص زندگی کرد.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی